ماجراى گاو بنى اسرائيل !.
از ايـن آيـه بـه بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پيرامون بنى اسرائيل خوانده ايم كه همه بطور فشرده و خلاصه بود, ماجرايى به صورت مشروح آمده .مـاجـرا (آن گـونـه كـه از قـرآن و تـفـاسير بر مى آيد) چنين بود كه يكنفر ازبنى اسرائيل به طرز مرموزى كشته مى شود, درحالى كه قاتل به هيچ وجه معلوم نيست .در مـيـان قـبـايـل و اسـباط بنى اسرائيل نزاع درگير مى شود, داورى را براى فصل خصومت نزد موسى (ع ) مى برند و حل مشكل را از او خواستار مى شوند موسى (ع )با استمداد از لطف پروردگار از طريق اعجازآميزى به حل اين مشكل چنانكه درتفسير آيات مى خوانيد مى پردازد.نـخـسـت مى گويد: ((به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت بايد گاوى را سر ببريد)) (واذ قال موسى لقومه ان اللّه يامركم ان تذبحوا بقرة ).آنـهـا از روى تـعجب ((گفتند: آيا ما را به مسخره گرفته اى ))؟! (قالوآ اتتخذناهزوا) ((موسى در پاسخ آنان گفت : به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم )) (قال اعوذ باللّه ان اكون من الجاهلين ).يـعـنـى اسـتـهزا نمودن و مسخره كردن , كار افراد نادان و جاهل است , و پيامبرخدا هرگز چنين نيست .(آيـه 68)ـ پـس از آن كه آنها اطمينان پيدا كردند استهزايى در كار نيست و مساله جدى مى باشد ((گفتند: اكنون كه چنين است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص كند كه اين چگونه گاوى بايد باشد))؟! (قالواادع لنا ربك يبين لنا ماهى ).بـه هـر حال , موسى در پاسخ آنها ((گفت : خداوند مى فرمايد بايد ماده گاوى باشد كه نه پير و از كـار افتاده و نه بكر و جوان بلكه ميان اين دو باشد)) (قال انه يقول انها بقرة لا فارض ولا بكر عوان بين ذلك ).و براى اين كه آنها بيش از اين مساله را كش ندهند, و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخير نيندازند در پـايـان سـخـن خود اضافه كرد: ((آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهيد)) (فافعلوا ما تؤمرون ).(آيه 69)ـ ولى باز آنها دست از پرگويى و لجاجت برنداشتند و ((گفتند: ازپروردگارت بخواه كه براى ما روشن كند كه رنگ آن بايد چگونه باشد))؟! (قالواادع لنا ربك يبين لنا ما لونها).مـوسـى (ع ) در پـاسـخ ((گـفـت : خـدا مـى فـرمايد: گاو ماده اى باشد زرد يكدست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد)) (قال انه يقول انها بقرة صفرآ فاقـع لونها تسر الناظرين ).عـجـب ايـن اسـت كـه باز هم به اين مقدار اكتفا نكردند و هر بار با بهانه جويى كارخود را مشكلتر ساخته , و دايره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.(آيه 70)ـ باز ((گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن كند اين چگونه گاوى بايد باشد))؟ از نظر نوع كار كردن (قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ماهى ).((چرا كه اين گاو براى ما مبهم شده )) (ان البقر تشابه علينا).((و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد))! (وانا ان شاللّه لمهتدون ).(آيـه 71)ـ مـجـددا ((موسى گفت : خدا مى فرمايد: گاوى باشد كه براى شخم زدن , رام نشده , و براى زراعت آبكشى نكند)) (قال انه يقول انها بقرة لاذلـول تثير الا رض ولا تسقى الحرث ).
((و از هر عيبى بركنار باشد)) (مسلمة ).و حتى ((هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد)) (لاشية فيها).در ايـنـجـا كـه گـويـا سؤال ديگرى براى مطرح كردن نداشتند ((گفتند: حالا حق مطلب را ادا كردى ))! (قالوا الا ن جئت بالحق ).سـپـس گـاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند ((و آن را سر بريدند, ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند))! (فذبحوها وما كادوا يفعلون ).
(آيه 72)ـ قرآن بعد از ذكر ريزه كاريهاى اين ماجرا, باز آن را بصورت خلاصه و كلى در اين آيه و آيه بعد چنين مطرح مى كند: ((به خاطر بياوريد هنگامى كه انسانى را كشتيد, سپس درباره قاتل آن به نـزاع پـرداخـتـيـد و خـداوند (با دستورى كه در آيات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بوديد آشكار ساخت )) (واذ قتلتم نفسا فاداراتم فيهاواللّه مخرج ما كنتم تكتمون ).(آيـه 73)ـ ((سپس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد)) تا زنده شود و قاتل خود را معرفى كند (فقلنا اضربوه ببعضها).((آرى ! خدا اين گونه مردگان را زنده مى كند)) (كذلك يحيى اللّه الموتى ).((و اين گونه آيات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل كنيد)) (ويريكم آياته لعلكم تعقلون ).(آيـه 74)ـ در ايـن آيـه بـه مـساله قساوت و سنگدلى بنى اسرائيل پرداخته مى گويد: ((بعد از اين ماجراها و ديدن اين گونه آيات و معجزات و عدم تسليم دربرابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ يا سختتر)) (ثم قست قلوبكم من بعدذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة ).چـرا كـه ((پـاره اى از سنگها مى شكافد و از آن نهرها جارى مى شود)) (وان من الحجارة لما يتفجر منه الا نـهار).يا لااقل ((بعضى از آنها شكاف مى خورد و قطرات آب از آن تراوش مى نمايد))(وان منها لما يشقق فيخرج منه الم).و گاه ((پاره اى از آنها (از فراز كوه ) از خوف خدا فرو مى افتد)) (وان منها لمايهبط من خشية اللّه ).امـا دلـهـاى شـمـا از اين سنگها نيز سخت تر است , نه چشمه عواطف و علمى ازآن مى جوشد و نه قطرات محبتى ازآن تراوش مى كند,و نه هرگز ازخوف خدا مى طپد.و در آخـريـن جـمله مى فرمايد: ((خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست ))(ومااللّه بغافل عما تعملون ).و ايـن تـهـديـدى اسـت سربسته براى اين جمعيت بنى اسرائيل و تمام كسانى كه خط آنها را ادامه مى دهند.نكات آموزنده اين داستان ـ. اين داستان عجيب , علاوه بر اين كه دليل بر قدرت بى پايان پروردگار بر همه چيز است , دليلى بر مساله معاد نيز مى باشد.از ايـن گـذشـتـه اين داستان به ما درس مى دهد كه سختگير نباشيم تا خدا بر ماسخت نگيرد به علاوه انتخاب گاو براى كشتن شايد براى اين بوده كه بقاياى فكرگوساله پرستى و بت پرستى را از مغز آنها بيرون براند.(آيه 75) ـ.
انتظار بيجا !.
در ايـن آيـه قـرآن , مـاجـراى بـنـى اسـرائيـل را رهـا كـرده , روى سـخن را به مسلمانان نموده و نـتـيجه گيرى آموزنده اى مى كند, مى گويد: ((شما چگونه انتظار داريد كه اين قوم به دستورات آيـين شما ايمان بياورند, با اين كه گروهى از آنان سخنان خدا رامى شنيدند و پس از فهم و درك آن را تـحريف مى كردند, در حالى كه علم و اطلاع داشتند))؟! (افتطمعون ان يؤمنوا لكم وقد كان فريق منهم يسمعون كلام اللّه ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه وهم يعلمون ).
آيه 76ـ شان نزول : در نزول اين آيه و آيه بعد از امام باقر(ع ) چنين نقل كرده اند: ((گروهى از يهود كـه دشـمنى با حق نداشتند هنگامى كه مسلمانان را ملاقات مى كردند از آنچه در تورات پيرامون صفات پيامبراسلام (ص ) آمده بود به آنها خبرمى دادند, بزرگان يهود از اين امر آگاه شدند و آنها را از ايـن كـار نهى كردند, و گفتندشما صفات محمد(ص ) را كه در تورات آمده براى آنها بازگو نكنيد تا در پيشگاه خدادليلى بر ضد شما نداشته باشند, اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت )) .
تـفسير: اين آيه پرده از روى حقيقت تلخ ديگرى پيرامون قوم يهود, اين جمعيت حيله گر و منافق بـر مـى دارد و مـى گـويـد: ((پـاكـدلان آنها هنگامى كه مؤمنان راملاقات مى كنند اظهار ايمان مـى نـمايند)) و صفات پيامبر را كه در كتبشان آمده است خبر مى دهند (واذا لقوا الذين آمنوا قالوآ آمنا).
((اما در پنهانى و خلوت , جمعى از آنها مى گويند: ((چرا مطالبى را كه خداونددر تورات براى شما بـيـان كـرده بـه مـسلمانان مى گوييد))؟ (واذا خلا بعضهم الى بعض قالوا اتحدثونهم بما فتح اللّه عليكم ).
((تا در قيامت در پيشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال كنند, آيانمى فهميد))؟ (ليحجوكم به عند ربكم افلا تعقلون ).
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ايمان اين گروه منافق در باره خدا آن قدر ضعيف بود كه او را هـمـچـون انسانهاى عادى مى پنداشتند و تصور مى كردند اگرحقيقتى را از مسلمانان كتمان كنند از خدا نيز مكتوم خواهد ماند!.
(آيـه 77)ـ در ايـن آيـه بـا صـراحـت مـى گـويـد: ((آيـا اينها نمى دانند كه خداوند ازاسرار درون وبرونشان آگاه است )) (اولا يعلمون ان اللّه يعلم ما يسرون وما يعلنون ).
آيه 78 و 79ـ شان نزول : جمعى از دانشمندان يهود اوصافى را كه براى پيامبراسلام (ص ) در تورات آمـده بود تغيير دادند و اين تغيير به خاطر حفظ موقعيت خود و منافعى بود كه همه سال از ناحيه عوام به آنها مى رسيد.
هـنـگامى كه پيامبراسلام (ص ) مبعوث شد, و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق ديدند تـرسـيـدنـد كـه درصـورت روشـن شـدن ايـن واقـعـيـت مـنـافـع آنها درخطر قرار گيرد, لذا بجاى اوصاف واقعى مذكور درتورات ,صفاتى بر ضد آن نوشتند.
عـوام يـهـود كـه تا آن زمان كم و بيش صفات واقعى اورا شنيده بودند,از علماى خود مى پرسيدند: آيـااين همان پيامبر موعود نيست كه بشارت ظهور اورا مى داديد؟آنها آيات تحريف شده تورات را بر آنها مى خواندند تا به اين وسيله قانع شوند.
تفسير:.
نظرات شما عزیزان: